امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1380

1. دوش رخ بر آستانش سوده ام

2. گرد دولت را بر او اندوده ام

3. جان بهانه جوی و می بینم رخت

4. بین که من بر خود چه نابخشوده ام!

5. از درت سنگی زدندم نیم شب

6. سگ گمان بردند و آن من بوده ام

7. درپذیر، ای کعبه، چو مردم به راه

8. گر نکردم حج، رهی پیموده ام

9. کشت هجرم، خونبهایم این بس است

10. کاین قدر گویی که من فرسوده ام

11. دیدنت روزی به خوابم هم مباد

12. که شبی در هجر تو نغنوده ام

13. مستی خون خوردن است این در سرم

14. تو همی دانی که خواب آلوده ام

15. دل بسی جان می کند با من به عشق

16. در تب غمهاش از آن افزوده ام

17. ازتری خواهد چکیدن، گوییا

18. آن لبان لعل کش بستوده ام

19. غم بکشت و پرسیم، خسرو، چه حال؟

20. شکر کز لطف تو بخت آسوده ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
* که این عجوز عروس هزاردامادست
شعر کامل
حافظ
* اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
* شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
شعر کامل
سعدی
* لاله رخساره بخون شوید و سیراب شود
* سرو کوتاه کند دست و سرافراز آید
شعر کامل
خواجوی کرمانی