اهلی شیرازیشمع و پروانه (فهرست)

شمارۀ 14 : صفت دو خادم شمع و پیام شمع بسوی پروانه

1. دو خادم داشت آن سرو گل اندام

2. یکی کافور و دیگر عنبرش نام

3. دو خادم همدم و همراز و همسال

4. بجانسوزی موافق در همه حال

5. مخمر مهرشان با طینت شمع

6. و زیشان بود زیب و زینت شمع

7. تهی ز ایشان نبد اندیشه او

8. پر از ایشان ز رگ تا ریشه او

9. ز عزت هر دو بود از نیکخواهی

10. به چشمش چون سپیدی و سیاهی

11. ازین بوی وفا داری شنیده

12. وز آن صد رو سفیدی نیز دیده

13. غم پروانه چون از حد بدر شد

14. ز سوزش شمع را آخر خبر شد

15. دوان با خادمان خویشتن گفت

16. که با پروانه باید این سخن گفت

17. که ای بیهوده گرد باد پیما

18. چه میگردی به گرد مجلس ما

19. بگرد بزم ما تا چند پویی

20. چه افتادت چه گم کردی چه جویی

21. مرا نادیده ای فرسوده تن گیر

22. برو دنبال کار خویشتن گیر

23. نظر بازی ترا با من نسازد

24. که جز دیوانه با آتش نبازد

25. چو اینها خادمان از وی شنفتد

26. یکایک باز با پروانه گفتند

27. یکی قهرش همی کردی بخواری

28. یکی پندش همی دادی بیاری

29. بر او کافور بس دلسرد بودی

30. ولی عنبر نیاز آورد بودی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم
* سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود
شعر کامل
مولوی
* درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
* کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
شعر کامل
حافظ
* امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم
* شادی آنک ماهت بر روزنست امشب
شعر کامل
مولوی