امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1180

1. هر بامداد تا به شبم بر سر رهش

2. وقتی مگر که بنگرم از دور ناگهش

3. زان گه گهی که پر ز خوی گل کند زنخ

4. آتش سزد گلاب، چو سیمین بود جهش

5. آبی کنند هر کسی اندر رهی سبیل

6. من خون خود سبیل کنم بر سر رهش

7. گویم ببخش جان من، او گویدم که نی

8. جان بخش من بس است همان گفتن نیش

9. چون گل ز رشک جامه درانم که تا چراست؟

10. در گرد کوی گشتن باد سحر گهش

11. مشکل که خویش را بتوانند بازیافت

12. آنانکه گم شدند دران روی چون مهش

13. فریاد من ز ناله خسرو که هر شبی

14. خفتن نمی توان ز نفیر علی اللهش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر آن گنج گران می‌طلبی رنج ببر
* گل مپندار که بی‌زحمت خاری باشد
شعر کامل
اوحدی
* هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
* وان که این کار ندانست در انکار بماند
شعر کامل
حافظ
* سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
* دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
شعر کامل
سعدی