امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1572

1. تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان

2. آهسته تر زمانی، ای میر کج کلاهان

3. چندان که بینم آن رو، چشمم نمی شود پر

4. چون دیدن گدایان بر خوان پادشاهان

5. بی تو دو دیده چون نیست از هیچ گریه فارغ

6. من داد خود نیابم هرگز از این گواهان

7. من چشم باز کردم، خاک در تو دیدم

8. چون کوریم نیاید از سرمه سپاهان

9. غوغاست پیش رویت از عاشقان که باشد

10. بازار بردگان را گرمی به چاشتگاهان

11. عشاق رو سیه را لازم بود ملامت

12. چون لعنت ملایک بر نامه گناهان

13. خسرو به زلف و خالش اندوه خود چه گویی؟

14. دانی که غم نیاید اندر دل سپاهان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مباش وقت سحر بی ستاره ریزی اشک
* که نور چهره گردون ز گریه سحری است
شعر کامل
صائب تبریزی
* دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
* مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
شعر کامل
حافظ
* یار باید که هر چه یار کند
* بر مراد خود اختیار کند
شعر کامل
سعدی