امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1615

1. دل گمگشته به بازار خریدن نتوان

2. ور دهد لابه، چو تو یار خریدن نتوان

3. عشوه می ده که خریدار به جانم تا آنک

4. این متاعی ست که بسیار خریدن نتوان

5. مردمی کن قدری، چند درشتی و جفا؟

6. گل خرد هر که بود، خار خریدن نتوان

7. آه دل نیک نباشد، تو جوانی آخر

8. جان من، روز و شب آزار خریدن نتوان

9. بی گناهی تلف سوختگان سهل مگیر

10. زانک جان است به بازار خریدن نتوان

11. جان به سودات نهم، لیک بدین نقد حقیر

12. ناز آن نرگس بیمار خریدن نتوان

13. ما هلاک و تو به درویش نبینی، چه کنم؟

14. دولت و بخت به بازار خریدن نتوان

15. خسروا، زر به میان آر، چه جای سخن است

16. بر چون سیم به گفتار خریدن نتوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* داغی که به امید نمک چشم گشوده است
* مپسند که از مرهم کافور شود خشک
شعر کامل
صائب تبریزی
* بر صحبت گل دل منه ای مرغ که چون تو
* گشتند درین باغ و گذشتند هزاران
شعر کامل
جامی
* احوال پریشانی من موی به مو بین
* کان سنبل شوریده کند پیش تو تقریر
شعر کامل
خواجوی کرمانی