امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 322

1. رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت

2. غمت درونه جان خراب را بگرفت

3. چگونه خواب برد دیده را ز هجرانش

4. چنین که خون جگر جای آب را بگرفت

5. گرفت خط لب چون آب زندگانی او

6. بسان سبزه که لبهای آب را بگرفت

7. سؤال کردم بوسی از آن لب چو شکر

8. سخن در آمد و راه جواب را بگرفت

9. ز غیرت رخ او آفتاب خواست ز چرخ

10. فرو فتد، که ذنب آفتاب را بگرفت

11. رواست گر بزند خیمه بر فلک خسرو

12. که آن کمند چو مشکین طناب را بگرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتا چه عزم داری گفتم وفا و یاری
* گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
شعر کامل
مولوی
* هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
* سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
شعر کامل
حافظ
* یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
* در بند آن مباش که مضمون نمانده است
شعر کامل
صائب تبریزی