امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 40

1. دیدم بسی زمانه مردآزمای را

2. سازنده نیست هیچ امیر و گدای را

3. جز باد و دم ترنم این تنگنای نیست

4. چون غلغل تهی نفس تنگنای را

5. چندین مکن دماغ به کافور و مشک، تر

6. بر عاریت شناس کف عطرسای را

7. در خود مبین به کبر که از بهر عکس کار

8. اینها بس است بهره تن خودنمای را

9. قرب مملوک نیست مگر دون و سفله را

10. اینجا مبین تو مردم والاگرای را

11. جایی که جای بر سر شاهان مگس کند

12. نبود محل اوج پریدن همای را

13. آنان که گفته اند طلاق عروس کون

14. کابین این عروس دهند این سرای را

15. ای تو سنی که همت عالی خطاب تست

16. بشکن به یک لگد فلک دیوپای را

17. تاریکی زمانه چو روشن کند به مهر

18. صفوت چو نیست آدمی تیره رای را

19. بی زادن بلا چو نباشد، چه ساختند

20. کشت سراب این فلک فتنه زای را

21. روزی که می رود مشمر، خسروا، زعمر

22. الا همان قدر که پرستی خدای را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سردار تاجداران هست آفتاب و دریا
* نیلوفرم که بی‌او نیل و فری ندارم
شعر کامل
خاقانی
* ای زلف یار سخت پریشان ودرهمی
* دست بریده که ترا شانه می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
* شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
شعر کامل
مولوی