امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 436

1. مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد

2. محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد

3. نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا

4. ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد

5. نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده

6. حقش بگذارم، ار یک شب ترا در زیر پا باشد

7. صبا گو بویت آرد تا زید بیچاره مسکینی

8. که او را زندگی زینگونه بر باد هوا باشد

9. ز هجرش بس که در خود گم شدم، آگاهیم نبود

10. که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد

11. گرفتاری من در گیسوی جانان کسی داند

12. که در دام بلایی همچو خسرو مبتلا باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
* یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی
شعر کامل
منوچهری
* عدو با جان حافظ آن نکردی
* که تیر چشم آن ابروکمان کرد
شعر کامل
حافظ
* صاف چون آیینه می باید شدن با خوب و زشت
* هیچ چیز از هیچ کس در دل نمی باید گرفت
شعر کامل
صائب تبریزی