امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 482

1. دولت نه به زور است و به زاری چه توان کرد

2. با بنده نداری سر یاری چه توان کرد

3. من بر سر آنم که کنم جان به فدایت

4. آری سر وصلم چو نداری، چه توان کرد

5. صبر است دوای دل بیچاره محزون

6. ای دل، چو تو بی صبر و قراری، چه توان کرد

7. ای مردمک دیده، اگر تیغ فراقش

8. خون جگرت ریخت به زاری چه توان کرد

9. بی یاد تو یک لحظه نفس می نزنم من

10. ای دوست، گرم یاد نداری چه توان کرد

11. گر بنده بیچاره نوازند، توانند

12. وز نیز برانند به زاری چه توان کرد

13. جان در سر و کار تو کند خسرو بیدل

14. لیکن تو به آن سر چو نداری، چه توان کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از ما گله بی ثمری کس نشنیده است
* هر چند که چون بید سراپای زبانیم
شعر کامل
صائب تبریزی
* حسن تو همیشه در فزون باد
* رویت همه ساله لاله گون باد
شعر کامل
حافظ
* لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود
* پناه تو چو نباشد سپر چه سود کند
شعر کامل
مولوی