امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 688

1. آن که دل برد و ز غمزه چون سنانش می نهد

2. عشق جانم می شکافد، در میانش می نهد

3. باد کز کویش وزد، مشتاق را بندد همی

4. هم به زنجیری که بر اشک روانش می نهد

5. می نهم بر آستانش چشم و می میرم ز شرم

6. دیده کاین داغ سیه بر آستانش می نهد

7. درد مشتاق، ای به خواب ناز، کی دانی تو شرح؟

8. داند آن کو گوش بر آه و فغانش می نهد

9. حرف ناخن پیش سینه قصه دل می نوشت

10. زانکه چشمش مهر حسرت بر دهانش می نهد

11. کشته تو کعبتین آساست، بس کز نقش حال

12. نقطه نقطه داغها بر استخوانش می نهد

13. جان خسرو، عشق اگر چه مردن و جان دادن است

14. زنده دل را پرس کو بهتر ز جانش می نهد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
* به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
شعر کامل
حافظ
* گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
* گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
شعر کامل
حافظ
* طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
* صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
شعر کامل
سعدی