انوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 138

1. آن روزگار کو که مرا یار یار بود

2. من بر کنار از غم و او در کنار بود

3. روزم به آخر آمد و روزی نزاد نیز

4. زان گونه روزگار که آن روزگار بود

5. امروز نیست هیچ امیدم به کار خویش

6. بدرود دی که کار من امیدوار بود

7. دایم شمار وصل همی برگرفت دل

8. این هجر بی‌شمار کجا در شمار بود

9. با روی چون نگار نگارم هزار شب

10. کارم ز خرمی و خوشی چون نگار بود

11. واکنون هزاربار شبی با دریغ و درد

12. گویم که یارب آن چه نشاط و چه کار بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
* گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* دارم این یک چشمه کار از پیر کنعان یادگار
* چشم را از گریه در راه عزیزان باختن
شعر کامل
صائب تبریزی
* همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
* دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
شعر کامل
حافظ