انوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 44 - در مدح ملک بدرالدین سنقر

1. عید بر بدر دین مبارک باد

2. سنقر آن آفتاب دولت و داد

3. آنکه شغل نظام عالم را

4. چرخ از عدل او نهد بنیاد

5. وانکه قصر خراب دولت را

6. دهر از دست او کند آباد

7. برق تیغش چو برق روشن و تیز

8. ابر جودش چو ابر معطی و راد

9. سنگ حلمش ببرده سنگ از خاک

10. سیر حکمش ربوده گوی از باد

11. همتش آنچنان که از سر عجز

12. امر او را زمانه گردن داد

13. در شجاعت به روز حرب و مصاف

14. آنکه شاگرد اوست هست استاد

15. پای چون بر فلک نهاد ز قدر

16. عدل او بر زمانه دست گشاد

17. ای ترا رام بوده هر توسن

18. وی ترا بنده گشته هر آزاد

19. بنده را گرنه حشمتت بودی

20. کاندرین حادثه شفیع افتاد

21. که گشادیش در زمانه ز بند

22. که رسیدیش در زمین فریاد

23. کاندر اطراف خاوران از وی

24. هیچ‌کس را همی نیاید یاد

25. گرنه عدل تو داد او دادی

26. آه تا کی برستی از بیداد

27. چکنم از شب جهان که جهان

28. این نخستین جفا نبود که زاد

29. همتت چون گشاد دست به عدل

30. قدر تو بر سپهر پای نهاد

31. تا بود ز اختلاف جنبش چرخ

32. یکی اندوهناک و دیگر شاد

33. هیچ شادیت را مباد زوال

34. هیچ اندوهت از زمانه مباد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* قلم نشانهٔ عقل است و تیغ مایهٔ جور
* یکی چو حنظل تلخ و یکی چو شهد شهی
شعر کامل
ناصرخسرو
* با غریبان لطف بی‌اندازه کن
* تا رود نامت به نیک در دیار
شعر کامل
سعدی
* پشیمانی ندارد خنده بر وضع جهان کردن
* ندارد گریه در پی خنده ای کز زعفران خیزد
شعر کامل
صائب تبریزی