عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 119

1. در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست

2. وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست

3. عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت

4. بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست

5. جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند

6. بسیار اثر جست و ز یک تن اثری نیست

7. دل بر سر ره ماند که می‌دید که هستش

8. مشکل سفری پیش که چون هر سفری نیست

9. این کار برون نیست ز دو نوع به تحقیق

10. یا هیچ نیم یا که به جز من دگری نیست

11. در ماتم این درد که دورند از آن خلق

12. آشفته و سرگشته چو من نوحه‌گری نیست

13. زان مغز شود خشک و ترم هر شب و هر روز

14. کز چرخ مرا جز لب و رخ خشک و تری نیست

15. جانم که ز بستان فلک نیشکری خواست

16. گفتا نه‌ای واقف که مرا نیشکری نیست

17. از خوان فلک دل مطلب گر جگرت خورد

18. زیرا که اگر دل دهدت بی جگری نیست

19. عطار چو کس را خطری نیست درین راه

20. تو نیز فرو شو که تورا هم خطری نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نگاه از بس شهید تیغ هجران است در چشمم
* ز هر مژگان خون آغشته، نخل ماتمی دارم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* به دردی کن دوای من که بیماران عشقت را
* کند درد تو درمانی کند زهر تو تریاقی
شعر کامل
سلمان ساوجی
* پیر کنعان با که گیرد اُنس در بیت الحزن
* بوی یوسف را نمی یابد ز فرزندی دگر
شعر کامل
نظیری نیشابوری