عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 183

1. فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد

2. ولی هر قطره‌ای از وی به صد دریا اثر دارد

3. ز عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر گردد

4. کسی کز سر این دریا سر مویی خبر دارد

5. چه گردی گرد این دریا که هر کو مردتر افتد

6. ازین دریا به هر ساعت تحیر بیشتر دارد

7. تورا با جان مادرزاد ره نبود درین دریا

8. کسی این بحر را شاید که او جانی دگر دارد

9. تو هستی مرد صحرایی نه دریابی نه بشناسی

10. که با هر یک ازین دریا دل مردان چه سر دارد

11. ببین تا مرد صاحب دل درین دریا چسان جنبد

12. که بر راه همه عمری به یک ساعت گذر دارد

13. تو آن گوهر که در دریا همه اصل اوست کی یابی

14. چو می‌بینی که این دریا جهانی پر گهر دارد

15. اگر خواهی که آن گوهر ببینی تو چنان باید

16. که چون خورشید سر تا پای تو دایم نظر دارد

17. عجب آن است کین دریا اگرچه جمله آب آمد

18. ولی از شوق یک قطره زمین لب خشک‌تر دارد

19. چو شوقش بود بسیاری به آبی نیز غیر خود

20. ز تو بر ساخت غیر خود تویی غیری اگر دارد

21. سلامت از چه می‌جویی ملامت به درین دریا

22. که آن وقت است مرد ایمن که راهی پرخطر دارد

23. چو از تر دامنی عطار در کنجی است متواری

24. ندانم کین سخن گفتن ازو کس معتبر دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
* هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
شعر کامل
حافظ
* آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد
* چاک شد چون دانه گندم دل اولاد او
شعر کامل
صائب تبریزی
* کدامین آتشین رخسار بزم افروز عالم شد؟
* که خون زاهدان خشک، جوش ارغوان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی