عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 187

1. زین درد کسی خبر ندارد

2. کین درد کسی دگر ندارد

3. تا در سفر اوفکند دردم

4. می‌سوزم و کس خبر ندارد

5. کور است کسی که ذره‌ای را

6. بیند که هزار در ندارد

7. چه جای هزار و صد هزار است

8. یک ذره چو پا و سر ندارد

9. چندان که شوی به ذره‌ای در

10. مندیش که ره دگر ندارد

11. چون نامتناهی است ذره

12. خواجه سر این سفر ندارد

13. آن کس گوید که ذره‌خرد است

14. کو دیدهٔ دیده‌ور ندارد

15. چون دیده پدید گشت خورشید

16. از ذره بزرگتر ندارد

17. از یک اصل است جمله پیدا

18. اما دل تو نظر ندارد

19. در ذره تو اصل بین که ذره

20. از ذره شدن خبر ندارد

21. اصل است که فرع می‌نماید

22. زان اصل کسی گذر ندارد

23. عطار اگر زبون فرغ است

24. جان چشم زاصل بر ندارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
* ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
شعر کامل
حافظ
* در خواب کرده‌ای ز رهاوی مرا کنون
* بیدار کن به زنگله‌ام کانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* به چندین دست نتوانست مژگانش نگه دارد
* ز افتادن به هر جانب نگاه نیم مستش را
شعر کامل
صائب تبریزی