عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 248

1. یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد

2. طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد

3. مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت

4. هرچه نه از عشق بود از همه بیزار شد

5. بر دل آن کس که تافت یک سر مو زین حدیث

6. صومعه بتخانه گشت خرقه چو زنار شد

7. گر تف خورشید عشق یافته‌ای ذره‌شو

8. زود که خورشید عمر بر سر دیوار شد

9. ماه رخا هر که دید زلف تو کافر بماند

10. لیک هر آنکس که دید روی تو دین‌دار شد

11. دام سر زلف تو باد صبا حلقه کرد

12. جان خلایق چو مرغ جمله گرفتار شد

13. یک شکن از زلف تو وقت سحر کشف گشت

14. جان همه منکران واقف اسرار شد

15. باز چو زلف تو کرد بلعجبی آشکار

16. زاهد پشمینه پوش ساکن خمار شد

17. هر که ز دین گشته بود چون رخ خوب تو دید

18. پای بدین در نهاد باز به اقرار شد

19. وانکه مقر گشته بود حجت اسلام را

20. چون سر زلف تو دید با سر انکار شد

21. روی تو و موی تو کایت دین است و کفر

22. رهبر عطار گشت ره زن عطار شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مردم آزار محال است خجالت نکشد
* که نمک آب شود چون به جراحت گذرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی
* تیغ تو کز خون خصم قطره‌چکان آمده
* گلشن فتح تو راست شاخ گل ارغوان
شعر کامل
محتشم کاشانی