عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 253

1. بیچاره دلم در سر آن زلف به خم شد

2. دل کیست که جان نیز درین واقعه هم شد

3. انگشت نمای دو جهان گشت به عزت

4. هر دل که سراسیمهٔ آن زلف به خم شد

5. چون پرده برانداختی از روی چو خورشید

6. هر جا که وجودی است از آن روی عدم شد

7. راه تو شگرف است بسر می‌روم آن ره

8. زآنروی که کفر است در آن ره به قدم شد

9. عشاق جهان جمله تماشای تو دارند

10. عالم ز تماشی تو چون خلد ارم شد

11. تا مشعلهٔ روی تو در حسن بیفزود

12. خوبان جهان را ز خجل مشعله کم شد

13. تا روی چو خورشید تو از پرده علم زد

14. خورشید ز پرده به‌در افتاد و علم شد

15. تا لوح چو سیم تو خطی سبز برآورد

16. جان پیش خط سبز تو بر سر چو قلم شد

17. چون آه جگرسوز ز عطار برآمد

18. با مشک خط تو جگر سوخته ضم شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر
* هر روز پریشان نتوان کرد سپه را
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* لب از ترشح می پاک کن برای خدا
* که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
شعر کامل
حافظ
* اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
* اساس هستی من زان خراب آبادست
شعر کامل
حافظ