عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 427

1. عشق آن باشد که غایت نبودش

2. هم نهایت هم بدایت نبودش

3. تا به کی گویم که آنجا کی رسم

4. کی بود کی چون نهایت نبودش

5. گر هزاران سال بر سر می‌روی

6. همچنان می‌رو که غایت نبودش

7. گر فرو استد کسی مرتد شود

8. بعد از آن هرگز هدایت نبودش

9. گر فرود آید به یک دل ذره‌ای

10. تا به صد عالم سرایت نبودش

11. صد هزاران خون بریزد همچو باد

12. زانکه چون آتش حمایت نبودش

13. نیستی خواهد که از هر نیک و بد

14. از کسی شکر و شکایت نبودش

15. تو مباش اصلا که اندر حق تو

16. تا تو می‌باشی عنایت نبودش

17. هر که بی پیری ازینجا دم زند

18. کار بیرون از حکایت نبودش

19. بر پی پیری برو تا پی بری

20. کانکه تنها شد کفایت نبودش

21. وانکه پیری می‌کشد بی دیده‌ای

22. زین بتر هرگز جنایت نبودش

23. چون نبیند پیر ره را گام گام

24. کور باشد این ولایت نبودش

25. سلطنت کی یابد ای عطار پیر

26. تا رعیت را رعایت نبودش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا خیال گریه کردم یار رفت
* این غزال از بوی خون رم می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
* با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
شعر کامل
حافظ
* یار گندم گون بما گر میل کردی نیم جو
* هر دو عالم پیش چشم ما نمودی یک عدس
شعر کامل
اوحدی