عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 629

1. چون قصهٔ زلف تو دراز است چگویم

2. چون شیوهٔ چشمت همه ناز است چگویم

3. این است حقیقت که ز وصل تو نشان نیست

4. هر قصه که این نیست مجاز است چگویم

5. خورشید که او چشم و چراغ است جهان را

6. از شوق رخت در تک و تاز است چگویم

7. چون شمع سحرگاه دل سوخته هر شب

8. بی روی تو در سوز و گداز است چگویم

9. تا دست به زلف تو رسد در همه عمرم

10. چون زلف توام کار دراز است چگویم

11. گر کرد مرا زلف تو با خاک برابر

12. لعل لب تو بنده نواز است چگویم

13. المنه‌لله که دلم گرچه ربودی

14. از زلف تو در پردهٔ راز است چگویم

15. گفتی که بگو تا چه کشیدی تو ز نازم

16. کار من دلخسته نیاز است چگویم

17. گفتم که در بسته مرا چند نمایی

18. گفتی که درم بر همه باز است چگویم

19. گر بر همه باز است در وصل تو جانا

20. چون بر من سرگشته فراز است چگویم

21. عطار درین کوی اگر نیک و اگر بد

22. پروانهٔ آن شمع طراز است چگویم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آنکس که دارد هش و رای و دین
* پس از مرگ بر من کند آفرین
شعر کامل
فردوسی
* اگر چون شانه از هر چاک، دل راهی کند پیدا
* همان زلف سبکدستش ز سر وا می کند ما را
شعر کامل
صائب تبریزی
* ازان حسن تمام اجزا کسی چون چشم بردارد؟
* که دریک کاسه دارد نقل و می چشم چو بادامش
شعر کامل
صائب تبریزی