عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 731

1. ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده

2. لطف تو از کفی گل گنجی گهر نموده

3. دریای در عشقت در اصل لطف پاک است

4. اما نخست هیبت چندین خطر نموده

5. در قرن‌ها فلک‌ها در راه تو شب و روز

6. از سر به پای رفته وز پای سر نموده

7. طاوس چرخ پیشت پروانه‌وار رفته

8. وز نور شمع رویت بی بال و پر نموده

9. از درگه تو نوری بر جان و دل فتاده

10. وز دل به چشم رفته نور بصر نموده

11. تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پیدا

12. فعلت به گشت گشته چندین صور نموده

13. ناگه به دست قدرت بنموده یک اشارت

14. این یک اشارت تو چندین اثر نموده

15. چون در دو کون کس را چشم یگانگی نیست

16. زان صد هزار حیرت اندر نظر نموده

17. عطار کز جهانش جانی است عاشق تو

18. از بحر سینه هر دم دری دگر نموده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پندم مده که نشونم، ای نیکخواه، ازآنک
* من با توام، ولی دل و جان جای دیگرست
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند
* به سر تو که همی زیره به کرمان آرند
شعر کامل
سنایی
* دل کبود است چو نیل فلک ار بتوانید
* بام خم‌خانهٔ نیلی به تبر بگشایید
شعر کامل
خاقانی