عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 773

1. هم تن مویم از آن میان که نداری

2. تنگ دلم مانده زان دهان که نداری

3. ننگری از ناز در زمین که دمی نیست

4. سر ز تکبر بر آسمان که نداری

5. من چه بلایی است هر نفس که ندارم

6. تو چه نکویی است هر زمان که نداری

7. هرچه بباید ز نیکویی همه هستت

8. مثل بماند است در جهان که نداری

9. نام وفا می‌بری و هیچ وفایی

10. از تو نیاید بدان نشان که نداری

11. گفته بدی عاقبت وفای تو آرم

12. این ننیوشم از این زبان که نداری

13. یک شکرم ده که سود بنده در آن است

14. زانکه بسی افتد این زیان که نداری

15. گرچه شکر داری و قیاس ندارد

16. هست چو ندهی به کس چنان که نداری

17. گفته بدی خون تو به درد بریزم

18. تا برهی تو ز نیم جان که نداری

19. تو نتوانی به خون من کمری بست

20. خاصه کمر بر چنان میان که نداری

21. بر تن عطار کز غمت چو کمانی است

22. چند کشی آخر این کمان که نداری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
* چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
شعر کامل
حافظ
* جز شب و روز مکرر در بساطش هیچ نیست
* عمرها زیر فلک چون خضر اگر پاید کسی
شعر کامل
صائب تبریزی
* چیده ایم از دو جهان دامن الفت چون سرو
* هر که از ما گذرد آب روان می دانیم
شعر کامل
صائب تبریزی