عطار_الهی نامهبخش بیست و یکم (فهرست)

شمارهٔ 5-(3) حکایت آن دیوانه که ازو پرسیدند که درد چیست

1. یکی پرسید ازان دیوانه مردی

2. که چه بوَد درد چون داری تو دردی؟

3. چنین گفت او که دردآنست پیوست

4. که چون باید بُریده دست را دست

5. و یا آن تشنهٔ ده روزه را نیز

6. چگونه آب باید از همه چیز

7. کسی را هم چنان باید خدا را

8. ترا گر نیست این این هست ما را

9. همی درد آن بوَد ای زندگانی

10. که چیزی بایدت کانرا ندانی

11. ندانی آن و آن خواهی همیشه

12. ندانم کین چه کارست و چه پیشه

13. جز او هرچت بود باشد همه پیچ

14. که آن خواهی و آن خواهی دگر هیچ


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
* من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* فریاد که از شش جهتم راه ببستند
* آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
شعر کامل
حافظ
* صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
* که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
شعر کامل
فروغی بسطامی