عطار_منطق‌الطیرحکایت باز (فهرست)

شمارهٔ 2-حکایت پادشاهی که سیب بر سر غلام خود می‌گذاشت و آن را نشانه می‌گرفت

1. پادشاهی بود بس عالی گهر

2. گشت عاشق بر غلام سیم بر

3. شد چنان عاشق که بی‌آن بت دمی

4. نه نشستی و نه آسودی دمی

5. از غلامانش برتبت بیش داشت

6. دایما در پیش چشم خویش داشت

7. شاه چون در قصر تیر انداختی

8. آن غلام از بیم او بگداختی

9. زانک از سیبی هدف کردی مدام

10. پس نهادی سیب بر فرق غلام

11. سیب را بشکافتی حالی به تیر

12. و آن غلام از بیم گشتی چون زریر

13. زو مگر پرسید مردی بی‌خبر

14. کز چه شد گلگونهٔ رویت چو زر

15. این همه حرمت که پیش شه‌تر است

16. شرح ده کین زرد رویت از چه خاست

17. گفت بر سر می‌نهد سیبی مرا

18. گر رسد از تیرش آسیبی مرا

19. گوید انگارم غلامی خود نبود

20. در سپاهم ناتمامی خود نبود

21. ور چنان باشد که آید تیر راست

22. جمله گویندش ز بخت پادشاست

23. من میان این دو غم در پیچ پیچ

24. بر چه‌ام جان پر خطر، بر هیچ هیچ


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل از نور ایمان گر آگنده‌ای
* ترا خامشی به که تو بنده‌ای
شعر کامل
فردوسی
* به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری
* جواب داد که آزادگان تهی دستند
شعر کامل
سعدی
* ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
* گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
شعر کامل
سعدی