عطار_منطق‌الطیرعذر آوردن مرغان (فهرست)

شمارهٔ 10-حکایت صوفی و انگبین فروش

1. صوفیی می‌رفت در بغداد زود

2. در میان راه آوازی شنود

3. کان یکی گفت انگبین دارم بسی

4. می‌فروشم سخت ارزان، کو کسی

5. شیخ صوفی گفت ای مرد صبود

6. می‌دهی هیچی به هیچی، گفت دور

7. تو مگر دیوانه‌ای ای بوالهوس

8. کس به هیچی کی دهد چیزی به کس

9. هاتفی گفتش که‌ای صوفی درآی

10. یک دکان زینجا که هستی برترآی

11. تا به هیچی ما همه چیزت دهیم

12. ور دگر خواهی بسی نیزت دهیم

13. هست رحمت آفتابی تافته

14. جملهٔ ذرات را دریافته

15. رحمت او بین که با پیغامبری

16. در عتاب آمد برای کافری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می‌سوزم و می‌سازم از آن روی که چون عود
* کار من دلسوخته از سوز بسازست
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* شود کوه آهن چو دریای آب
* اگر بشنود نام افرسیاب
شعر کامل
فردوسی
* بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
* ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
شعر کامل
سعدی