عطار_منطق‌الطیربیان وادی معرفت (فهرست)

شمارهٔ 3-حکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت

1. عاشقی از فرط عشق آشفته بود

2. بر سر خاکی بزاری خفته بود

3. رفت معشوقش به بالینش فراز

4. دید او را خفته وز خود رفته باز

5. رقعه‌ای بنبشت چست و لایق او

6. بست آن بر آستین عاشق او

7. عاشقش از خواب چون بیدار شد

8. رقعه برخواند و برو خون بار شد

9. این نوشته بود کای مرد خموش

10. خیز اگر بازارگانی سیم گوش

11. ور تو مرد زاهدی، شب زنده باش

12. بندگی کن تا به روز و بنده باش

13. ور تو هستی مرد عاشق، شرم‌دار

14. خواب را با دیدهٔ عاشق چه کار

15. مرد عاشق باد پیماید به روز

16. شب همه مهتاب پیماید ز سوز

17. چون تو نه اینی نه آن، ای بی‌فروغ

18. می‌مزن در عشق ما لاف دروغ

19. گر بخفتد عاشقی جز در کفن

20. عاشقش گویم، ولی بر خویشتن

21. چون تو در عشق از سر جهل آمدی

22. خواب خوش بادت که نااهل آمدی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کرانی ندارد بیابان ما
* قراری ندارد دل و جان ما
شعر کامل
مولوی
* به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا
* در ترازوی مکافات برابر باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* یک دست جام باده و یک دست جعد یار
* رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
شعر کامل
مولوی