عطار_مصیبت نامهبخش شانزدهم (فهرست)

شمارهٔ 10-الحكایة و التمثیل

1. بود شهری بس قوی اما خراب

2. پای تا سر شوره خورده زافتاب

3. صد هزاران منظر و دیوار و در

4. اوفتاده سرنگون بر یکدگر

5. دید مجنونی مگر آن شهر را

6. درعمل آورده چندان قهر را

7. در تحیر ایستاد آنجایگاه

8. شهر را میکرد هر سوئی نگاه

9. نیمروز آنجایگه منزل گرفت

10. گوئی آنجا پای او در گل گرفت

11. سایلی گفتش که ای مجنون راه

12. از چه حیران ماندهٔ این جایگاه

13. سخت سرگردان و غمگین ماندهٔ

14. می چه اندیشی که چنین ماندهٔ

15. گفت ماندم در تعجب بیقرار

16. کانزمان کاین شهر بودست استوار

17. وانگهی پر خلق بودست این همه

18. مصر جامع مینمودست این همه

19. آن زمان کاین بود شهر مردمان

20. من کجا بودم ندانم آن زمان

21. وین زمان کاینجا شدم من آشکار

22. تا کجا رفتند چندان خلق زار

23. من کجا بودستم آخر آن زمان

24. یا کجااند این زمان آن مردمان

25. من نبودم آن زمان و ایشان بدند

26. من چو پیدا آمدم پنهان شدند

27. می ندانم این سخن را روی وراه

28. این تعجب میکنم این جایگاه

29. کس چه میداند که این پرگار چیست

30. یا ازین پرگار بیرون کار چیست

31. چون بسی رفتم ندیدم پیش باز

32. گشتم اکنون بیدل و بیخویش باز

33. هیچ دل را جز تحیر راه نیست

34. وز شد آمد جان کس آگاه نیست


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
* که مدتی ببریدند و بازپیوستند
شعر کامل
سعدی
* اشک است غمگسار دل داغدیدگان
* شبنم کند خنک جگر گرم لاله را
شعر کامل
صائب تبریزی
* رفتی و همچنان به خیال من اندری
* گویی که در برابر چشمم مصوری
شعر کامل
سعدی