شمارهٔ 21
1. این بربطیست صنعت او سحر آشکار
2. و اندر عجب ز صنعت او چشم روزگار
3. چونانکه از چهار طبایع مرکبیم
4. ترکیب کرده اند طبایع درو چهار
5. عودست نام او و بدین سان که دید عود ؟
6. زین گونه برده عنبر و عود اندر و بکار
7. خوبیش بی قیاس و درو نقش بی عدد
8. نغزیش بی مثال و درو عقد بی شمار
9. آرامگاه این بود اندر کنار دوست
10. آواز او نشاط دل عاشقان زار
11. خرم تر از بهار سراید بزیر و بم
12. گه کینۀ سیاوش و گه سبزۀ بهار
13. بی در و گنج هرکه برو زخمه برزند
14. هم گنج گاو یابد و هم در شاهوار
15. از آسمان بهست ، که آواز زخم او
16. نوعی ز خدمتست گه بزم شهریار
17. جاوید بادشاه زمین و زمانه را
18. در گوش بانگ مطرب و در دست زلف یار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده