بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1255

1. مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد

2. قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد

3. دل بی‌رخ تو هیهات با ناله رفت در خاک

4. واسوخت این سپندان چندانکه سرمه‌دان شد

5. کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

6. این پنبه بسکه بر خود پیچید ریسمان شد

7. تا حشر بال اعمال باید کشید بر دوش

8. این یک نفس بضاعت صد ناقه‌کاروان شد

9. شمع بساط ما را در کارگاه تسلیم

10. هرچند عزم پا بود روسوی آسمان شد

11. تشویش روزی آخر نگذاشت دامن ما

12. گندم قفای آدم از بس دوید نان شد

13. کسب وکمال در خلق پر آبرو ندارد

14. بر دوش بحر آخر موج گهرگران شد

15. جمعیت عدم را ازکف نمی‌توان داد

16. دریاد بیضه باید مشغول آشیان شد

17. دل در خیال دیدار آیینه خانه‌ای داشت

18. تا بر ورق زد آتش طاووس پرفشان شد

19. از الفت رفیقان با بیکسی بسازید

20. کس همعنان‌کس نیست از مرگ امتحان شد

21. از عجز ما مگویید از حال ما مپرسید

22. هرچند جمله باشیم چیزی نمی‌توان شد

23. بیدل نداد تحقیق از شخص ما نشانی

24. باری به عرض تمثال آیینه مهربان شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
* چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
شعر کامل
مولوی
* این گردباد نیست که بالا گرفته است
* از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است
شعر کامل
صائب تبریزی
* عشق چو دل را به سوی خویش خواند
* دل ز همه خلق رمیدن گرفت
شعر کامل
مولوی