بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1468

1. علویانی ‌که به این عالم دون می‌آیند

2. عقل گم‌کرده به صحرای جنون می‌آیند

3. کیست پرسد که ‌گل و لالهٔ این باغ هوس‌

4. جز به آهنگ درون از چه برون می‌آیند

5. آمد و رفت نفس هر قدم آفت دارد

6. هرزه‌تازان همه بر رخش حرون می‌آیند

7. شوخی نشو نما رستن مو دارد و بس

8. نخلها سر به هوایند و نگون می‌آیند

9. چه هوا دود دماغی‌ست که در دیدهٔ وهم

10. آفتابند گر از ذره فزون می‌آیند

11. حیرت این است‌که چون تیغ درین دشت ستم

12. آب دارند و همان تشنهٔ خون می‌آیند

13. چه تماشاست درین کوچه که طفلان سرشت

14. نی سوار مژه از خانه برون می‌آیند

15. عجز و طاقت چقدر مایهٔ لاف است اینجا

16. بیشتر آبله‌پایان به جنون می‌آیند

17. مقصد خلق بجزخاک شدن چیزی نیست

18. یارب این بیخبران با چه شگون می‌آیند

19. آنسوی علم و عیان بیضهٔ طاووسی هست

20. کارزوها ز عدم بوقلمون می‌آیند

21. بیدل این بیخردی چند به معراج خیال

22. می‌روند اینهمه‌ کز خویش برون می آیند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر می‌رود
* صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را
شعر کامل
سعدی
* آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
* جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست
شعر کامل
سنایی
* درودی چو نور دل پارسایان
* بدان شمع خلوتگه پارسایی
شعر کامل
حافظ