بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2060

1. هنرها عرضه دادم با صفای دل حسد کردم

2. ز جوش جوهر این آیینه را آخر نمد کردم

3. امل در عالم بیخواست بر هم زد حقیقت را

4. ز عقبا مزد نیکی خواستم غافل که بد کردم

5. ره مقصد نمی‌گردید طی بی سعی برگشتن

6. ز گرد همت رو بر قفا تازی بلد کردم

7. به اقبال دل از صد بحر گوهر باج می‌گیرد

8. سرشکی را که چون مژگان نیاز دست رد کردم

9. درین‌ گلشن ز خویشم برد ناگه ذوق ایثاری

10. چو صبح از یک شکست رنگ بر صد گل مدد کردم

11. فضولیهای هستی یا رب از وصفم چه می‌خواهد

12. بقدر نیستی کاری که از من می‌سزد کردم

13. بغیر از هیچ نتوان وهم دیگر بر عدم بستن

14. ستم‌کردم‌که من اندیشهٔ جان و جسد کردم

15. دو عالم از دل بیمطلب من فال تسکین زد

16. محیطی را به افسون‌گهر بی جزر و مدّکردم

17. غرض جمعیت دل بود اگر دنیا وگر عقبا

18. ز اسباب آنچه راحت ناخوشش فهمید رد کردم

19. در آغاز انتها دیدم سحر را شام فهمیدم

20. ازل تا پرده بردارد تماشای ابد کردم

21. هزار آیینه‌ گل‌ کرد از گشاد چشم من بیدل

22. به این صفر تحیر واحدی را بی‌عدد کردم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عیب شیرین دهنان نیست که خون می‌ریزند
* جرم صاحب نظرانست که دل می‌بندند
شعر کامل
سعدی
* ما ازین هستی ده روزه به جان آمده ایم
* وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
شعر کامل
صائب تبریزی
* زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد
* یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ
شعر کامل
حافظ