بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2121

1. ز خودداری چو موج گوهر آخر سنگ گردیدم

2. فراهم آمدم چندانکه بر خود تنگ گردیدم

3. خموشی هم به ساز شرم مطلب برنمی‌آید

4. نوا بر سرمه بستم بسکه بی‌آهنگ گردیدم

5. به غفلت وانمودم جوهر اسرار امکان را

6. جهان آیینه پیدا کرد تا من رنگ گردیدم

7. به عرض قابلیت‌ گفتم اقبالی‌کنم حاصل

8. سزاوار فشار دیده‌های تنگ گردیدم

9. فراهم کردن اضداد ربط عافیت دارد

10. جهان بر صلح زد تا دستگاه جنگ‌گردیدم

11. ندانم از که خواهد یأس داد ناشناسایی

12. که من از خانه دور از خود به صد فرسنگ گردیدم

13. به هر بی‌دست‌وپایی سعی همت‌ کارها دارد

14. بنای هر که از خود رفت من چون رنگ گردیدم

15. به قید لفظ بودم عمرها بیگانهٔ معنی

16. کم میناگرفتم با پری همسنگ‌گردیدم

17. به پیری هم وفایی ناله نپسندید سازم را

18. نی این بزم بودم تا خمیدم چنگ گردیدم

19. به هر واماندگی ممنون چندین طاقتم بیدل

20. که چون پرگار گرد خود به پای لنگ گردیدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب
* میزبان ماست هر کس می شود مهمان ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* نصیحتگوی ما عقلی ندارد
* بر او گو در صلاح خویشتن کوش
شعر کامل
سعدی
* گر نثار قدم یار گرامی نکنم
* گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
شعر کامل
حافظ