بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2138

1. بیکس شهیدم خون هم ندارم

2. دیگر که ریزد گل بر مزارم

3. حسرت‌کش مرگ مردم به پیری

4. بی آتشی سوخت در پنبه‌زارم

5. سنگی‌ که زد یأس بر شیشهٔ من

6. رطل‌ گران بود بهر خمارم

7. افسون اقبال خوابی گران داشت

8. بخت سیه ‌کرد شب زنده دارم

9. بی ‌مطلبی نیست‌ تشویش هستی

10. چون دوش مزدور ممنون بارم

11. باید به خون خفت تا خاک‌ گشتن

12. عمریست با خویش افتاده کارم

13. تمثال تحقیق دارد تأمل

14. آیینه خشکست دل می‌فشارم

15. ای ‌کلک نقاش مژگان به خون زن

16. از من کشیدند تصویر یارم

17. صحرانشین‌اند آواره‌گردان

18. بی دامنی نیست سعی غبارم

19. رنگی نبستم از خودشناسی

20. آیینه عنقاست یا من ندارم

21. سر می‌کشد از من وهم هستی

22. خاری ندارم کز پا برآرم

23. بیدل ندانم در کشت الفت

24. جز دل چه ‌کارم تا بر ندارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ
* چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد
شعر کامل
حافظ
* عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
* ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
شعر کامل
حافظ
* سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
* همچنان قصه سودای تو را پایان نیست
شعر کامل
سعدی