بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2367

1. تا چند به هر مرده و بیمار بگریم

2. وقتست به خود گریم و بسیار بگریم

3. زبن باغ‌ گذشتند حریفان به تغافل

4. تا من به تماشای ‌گل و خار بگریم

5. بر بیکسیم رحم نکردند رفیقان

6. فریاد به پیش که من زار بگریم

7. دل آب نشد یک عرق از درد جدایی

8. یارب من بی شرم چه مقدار بگریم

9. شمع ستم ایجاد نی‌ام این‌چه معاشست

10. کز خواب به داغ افتم و بیدار بگریم

11. ای غفلت بیدرد چه هنگامهٔ‌کوریست

12. او در بر و من درغم دیدار بگریم

13. تدبیرگداز دل سنگین نتوان کرد

14. چون ابر چه مقدار به‌ کهسار بگریم

15. چون شمع به چشمم نمی از شرم و وفا نیست

16. تا در غم وا کردن زنار بگریم

17. ای محمل فرصت دم آشوب وداعست

18. آهسته‌ که سر در قدم یار بگریم

19. تاکی چو شرر سر به هوا اشک فشاندن

20. چون شیشه دمی چند نگونسار بگریم

21. بر خاک درش منفعلم بازگذارید

22. کز سعی چنین یک دو عرق‌وار بگریم

23. شاید قدحی پرکنم از اشک ندامت

24. می نیست درین میکده بگذار بگریم

25. ناسور جگر چند کشد رنج چکیدن

26. بر سنگ زنم شیشه و یکبار بگریم

27. هر چند ز غم چاره ندارم من بیدل

28. این چاره‌ که فرمود که ناچار بگریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یکی را سنبل از گل بر کشیده
* یکی را گرد گل سنبل دمیده
شعر کامل
نظامی
* گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز
* وقت آن نیست‌که مهتاب به‌گز پیمایی
شعر کامل
قاآنی
* به سرکشی خود ای سرو جویبار مناز
* که گر بدو رسی از شرم سر فروداری
شعر کامل
حافظ