بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 237

1. داغیم چون سپند مپرس از بیان ما

2. در سرمه بال می‌زند امشب فغان ما

3. عرض‌کمال ما عرق‌آلود خجلت است

4. ابر است اگر بلند شود آسمان ما

5. ما را چو شمع باب‌گداز آفریده‌اند

6. یعنی ز مغز نرمتر است استخوان ما

7. شبنم صفت ز بسکه سبکبار می‌رویم

8. بوی گل است ناقه‌کش کاروان ما

9. چون شعله سر به عالم بالا نهاده‌ایم

10. خاشاک وهم نیست حریف عنان ما

11. شوخی نگاه ما نفروشد چوآینه

12. عمری‌ست تخته است زحیرت دکان ما

13. پرواز ناله نیز به جایی نمی‌رسد

14. از بس بلند ساخته‌اند آشیان ما

15. رنگ شکسته آینهٔ بی‌خودی بس است

16. یارب زبان ما نشود ترجمان ما

17. جز داغ نیست مائدهٔ دستگاه عشق

18. آتش خوردکسی‌که شود میهمان ما

19. با آنکه ما اسیرکمند حوادثیم

20. عنقاست بی‌نشان به سراغ نشان ما

21. کو خامشی‌که شانه‌کش مدعا شود

22. آشفته است‌طرهٔ وضع بیان ما

23. پیداست راز سینهٔ ما بیدل از زبان

24. یک پارهٔ دل است زبان در دهان ما


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
* به دوستی تو با کائنات کین دارم
شعر کامل
محتشم کاشانی
* تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
* بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
شعر کامل
سعدی
* چه سود از روضۀ جنت اگر شیرین معاذالله
* ز کوی خود دری در روضۀ فرهاد نگشاید
شعر کامل
جامی