بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 414

1. هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت

2. از خجالت آب‌گوهر چون می‌از پیمانه ریخت

3. در غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است

4. آبروی‌ گنجها در خاک این وبرانه ریخت

5. چرخ حاسد، تا به بیدردی‌کند ما را هلاک

6. جام زهر بی‌غمی درکام ما یارانه ریخت

7. در طلسم زندگی ماییم و عیش سوختن

8. کز گدز ما محبت شمع این‌ کاشانه ریخت

9. حیرتی بودیم اکنون خار خار حسرتیم

10. صنعت عشقت زما آیینه برد وشانه ریخت

11. شب‌که شد زاهد به فیض‌ گردش جام آشنا

12. سجده ‌جای‌جرعهٔ ‌می ‌بر زمین ‌رندانه ریخت

13. نقد تاراج چمن در ریزش برگ ‌گل است

14. رنگ ویرانی‌ست چون خشت از بنای خانه ریخت

15. درد معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر

16. شمع تا اشکی بیفشاند پر پروانه ریخت

17. دوش ‌سودای‌ که‌ می‌زد شیشهٔ ‌اشکم ‌به سنگ

18. کز مژه تا دامنم یک سر دل دیوانه ریخت

19. زندگانی دستگاه خواب غفلت بود و بس

20. چشم تا بیدارکردم‌ گوش بر افسانه ریخت

21. التفات بی‌غرض سررشتهٔ تسخیر ماست

22. صید ما خواهی برون دام باید دانه ریخت

23. عقدهٔ دل را ز زلفش بازکردن مشکل ست

24. بیدل اینجا ناخن از انگشت‌های شانه ریخت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ریزش این تنگ چشمان تشنگی می آورد
* وای بر کشتی که خواهد آب ازین غربال ها
شعر کامل
صائب تبریزی
* به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
* عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
شعر کامل
سعدی
* گهی زلفش پریشان می‌کند یک دشت سنبل را
* گهی رخسارش آتش می‌زند یک باغ نسرین را
شعر کامل
فروغی بسطامی