بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 442

1. نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست

2. قامت خم گشته خط ساغر بزم فناست

3. اهل معنی در هجو‌م اشک‌، عشرت چیده‌اند

4. صبح را در موج شبنم خندهٔ دندان‌نماست

5. عافیت خواهی‌، وداع آرزوی جاه ‌کن

6. شمع این بزم از کلاه خود به‌کام اژدهاست

7. گر ز اسرار آگهی کم نیست قصان ازکمال

8. *ن خط پ‌*‌بار خواندی ابدایت‌ه انتهاست

9. بعد مردن هم نی‌ام بی‌حلقهٔ زنجیر عشق

10. هر کف خاکم به دام‌ گردبادی مبتلاست

11. موی‌پیری‌می‌کشد مارا به‌طوف‌نیستی

12. شعله‌سان خاکستر ما جامهٔ احرام ماست

13. سینه‌صافان را هنر نبود مگر اسباب فقر

14. جو‌هر اندر خانهٔ آیینه نقش بوریاست

15. گر ز دامن پا کشیدی دست از آسایش بدار

16. چون سخن از لب‌ قدم‌ بیرون نهد جزو هواست

17. دستگاه از سجدهٔ حق مانع دل می‌شود

18. دانه را گردنکشی سرمایهٔ نشو و نماست

19. دوزخ نقد است دور از وصل جانان زیستن

20. بی‌تو صبحم شام‌مرگ و شام ‌من روز جزاست

21. شوق می‌بالد خیال ماحصل منظور نیست

22. جستجو بی‌مقصداست‌وگفتگو بی‌مدعاست

23. در عدم ‌هم‌ کم نخواهد گشت بیدل وحشتم

24. شعله خاکستر اگر شد بال پروازش رساست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
* هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
شعر کامل
حافظ
* کجا سلم و تور و فریدون کجاست
* همه ناپدیدند با خاک راست
شعر کامل
فردوسی
* میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
* چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شعر کامل
سعدی