بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 674

1. بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست

2. می‌زند پهلو به‌گردون هرکه بر دوشش سبوست

3. هر دلی‌کز غم نگردد آب پیکانست و بس

4. هرسری‌کز شور سودا نشئه نپذیردکدوست

5. از شکست دل به جای نازکی خوابیده‌ایم

6. بر سر آواز چینی سایهٔ دیوار موست

7. برنمی‌آید بجز هیچ از معمای حباب

8. لفظ‌ماگر واشکافی‌معنی‌حرف مگوست

9. در دل هر ذره چون خورشید توفان‌کرده‌ایم

10. هرکجا آیینه‌ای یابند با ما روبروست

11. ماجرای عرض ما نشنیده می‌باید شنید

12. گفتگوی ناتوانان ناتوانی گفتگوست

13. جیب‌هستی‌چون‌سحر غارتگر چاک‌است‌و بس

14. رشتهٔ آمال ما بیهوده دربند رفوست

15. بسکه در راهت‌عرقریز خجالت مرده‌ایم

16. گر ز خاک ما تیمم آب بردارد وضوست

17. چون نگین ازمعنی تحقیق خود آگه نی‌م

18. اینقدردانم‌که‌نقش جبههٔ من نام‌اوست

19. برق جوشیده‌ست هرجا گریه‌ای سرکرده‌ام

20. باکمال‌خاکبازی‌طفل‌اشکم‌شعله خوست

21. تا به‌خود جنبد نفس صد رنگ حسرت می‌کشم

22. درکف اندیشه جسم‌ناتوانم‌کلک موست

23. چون‌گهر عزت‌فروش سخت‌جانیها نی‌ام

24. همچودریادرخورعرض‌گدازم آبروست

25. فکر نازک‌گشت بیدل مانع آسایشم

26. در بساط دیده اینجا دور باش خواب موست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز فراق جان من گر ز دو دیده در فشاند
* تو گمان مبر که از وی دل پرگهر ندارم
شعر کامل
مولوی
* سرت گر بساید به ابر سیاه
* سرانجام خاک است ازو جایگاه
شعر کامل
فردوسی
* جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
* کرم پیشهٔ شاه مردان علی است
شعر کامل
سعدی