بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 830

1. چه سحر بود که دوشم دل آرزوی تو داشت

2. تورا در آینه می‌دید و جستجوی تو داشت

3. به هر دکان‌که درین چارسو نظرکردم

4. دماغ ناز تو سودای گفتگوی تو داشت

5. به دور خمکدهٔ اعتبارگردیدیم

6. سپهر و مهر همان‌ساغر و سبوی تو داشت

7. ز خلق این همه غفلت‌که می‌ کند باور

8. تغافل توز هرسو نظربه سوی تو داشت

9. نظربه رنگ توبستم نظربه رنگ توبود

10. خیال روی توکردم خیال روی تو داشت

11. ز ما و من چقدر بوی ناز می‌آید

12. نفس به هرچه دمیدند های و هوی تو داشت

13. غرور و ناز تو مخصوص‌کج‌کلاهان نیست

14. شکسته رنگی ما هم خمی ز موی تو داشت

15. هزار پرده دریدند و نغمه رنگ نبست

16. زبان خلق همان معنی مگوی تو داشت

17. چه جرعه‌هاکه نه بر خاک ریختی زاهد

18. به این حیا نتوان پاس آبروی تو داشت

19. به سجده خاک شدی همچو اشک و زین غافل

20. که خاک هم تری از خشکی وضوی توداشت

21. به‌گردش نگهت پی نبرد فطرت تو

22. که سبحهٔ تو چه زنار درگلوی تو داشت

23. درین حدیقه به صد رنگ پر زدم بیدل

24. ز رنگ در نگذشتم‌که رنگ و بوی تو داشت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف و خط تو با هم هندوستان وطوطی
* رخسار و خال مشکین کافور و حب فلفل
شعر کامل
سلمان ساوجی
* ز رشک زلف سیاه توخورد چندان خون
* که نافه هم به جوانی سفید شد مویش
شعر کامل
صائب تبریزی
* آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
* نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست
شعر کامل
حافظ