اقبال لاهوریپیام مشرق (فهرست)

شمارهٔ 189-شاهین و ماهی

1. ماهی بچه ئی شوخ به شاهین بچه ئی گفت

2. این سلسلهٔ موج که بینی همه دریاست

3. دارای نهنگان خروشنده تر از میغ

4. در سینهٔ او دیده و نادیده بلاهاست

5. با سیل گران سنگ زمین گیر و سبک خیز

6. با گوهر تابنده و با لولوی لالاست

7. بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش

8. بالای سر ماست ، ته پاست ، همه جاست

9. هر لحظه جوان است و روان است و دوان است

10. از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست

11. ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت

12. شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست

13. زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست

14. صحراست که دریاست ته بال و پر ماست

15. بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز

16. این نکته نبیند مگر آن دیده که بیناست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به عالم هر دلی کاو هوشمند است
* به زنجیر جنون عشق، بند است
شعر کامل
شیخ بهایی
* دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
* بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
شعر کامل
حافظ
* گفت پیغامبر خداش ایمان نداد
* هر که را صبری نباشد در نهاد
شعر کامل
مولوی