فردوسی_شاهنامهپادشاهی شاپور ذوالاکتاف (فهرست)

شمارهٔ 16

1. ز شاپور زان‌گونه شد روزگار

2. که در باغ با گل ندیدند خار

3. ز داد و ز رای و ز آهنگ اوی

4. ز بس کوشش و جنگ و نیرنگ اوی

5. مر او را به هر بوم دشمن نماند

6. بدی را به گیتی نشیمن نماند

7. چو نومید شد او ز چرخ بلند

8. بشد سالیانش به هفتاد و اند

9. بفرمود تا پیش او شد دبیر

10. ابا موبد موبدان اردشیر

11. جوانی که کهتر برادرش بود

12. به داد و خرد بر سر افسرش بود

13. ورا نام بود اردشیر جوان

14. توانا و دانا به سود و زیان

15. پسر بد یکی خرد شاپور نام

16. هنوز از جهان نارسیده به کام

17. چنین گفت پس شاه با اردشیر

18. که ای گرد و چابک سوار دلیر

19. اگر با من از داد پیمان کنی

20. زبان را به پیمان گروگان کنی

21. که فرزند من چون به مردی رسد

22. به گاه دلیری و گردی رسد

23. سپاری بدو تخت و گنج و سپاه

24. تو دستور باشی ورا نیک‌خواه

25. من این تاج شاهی سپارم به تو

26. همان گنج و لشکر گذارم به تو

27. بپذرفت زو این سخن اردشیر

28. به پیش بزرگان و پیش دبیر

29. که چون کودک او به مردی رسد

30. که دیهیم و تاج کیی را سزد

31. سپارم همه پادشاهی ورا

32. نسازم جز از نیک‌خواهی ورا

33. چو بشنید شاپور پیش مهان

34. بدو داد دیهیم و مهر شهان

35. چنین گفت پس شاه با اردشیر

36. که کار جهان بر دل آسان مگیر

37. بدان ای برادر که بیداد شاه

38. پی پادشاهی ندارد نگاه

39. به آگندن گنج شادان بود

40. به زفتی سر سرفرازان بود

41. خنک شاه باداد و یزدان پرست

42. کزو شاد باشد دل زیردست

43. به داد و به بخشش فزونی کند

44. جهان را بدین رهنمونی کند

45. نگه دارد از دشمنان کشورش

46. به ابر اندر آرد سر و افسرش

47. به داد و به آرام گنج آگند

48. به بخشش ز دل رنج بپراگند

49. گناه از گنهکار بگذاشتن

50. پی مردمی را نگه داشتن

51. هرانکس که او این هنرها بجست

52. خرد باید و حزم و رای درست

53. بباید خرد شاه را ناگزیر

54. هم آموزش مرد برنا و پیر

55. دل پادشا چون گراید به مهر

56. برو کامها تازه دارد سپهر

57. گنهکار باشد تن زیردست

58. مگر مردم پاک و یزدان پرست

59. دل و مغز مردم دو شاه تنند

60. دگر آلت تن سپاه تنند

61. چو مغز و دل مردم آلوده گشت

62. به نومیدی از رای پالوده گشت

63. بدان تن سراسیمه گردد روان

64. سپه چون زید شاه بی‌پهلوان

65. چو روشن نباشد بپراگند

66. تن بی‌روان را به خاک افگند

67. چنین همچو شد شاه بیدادگر

68. جهان زو شود زود زیر و زبر

69. بدوبر پس از مرگ نفرین بود

70. همان نام او شاه بی دین بود

71. بدین دار چشم و بدان دار گوش

72. که اویست دارنده جان و هوش

73. هران پادشا کو جزین راه جست

74. ز نیکیش باید دل و دست شست

75. ز کشورش بپراگند زیردست

76. همان از درش مرد خسروپرست

77. نبینی که دانا چه گوید همی

78. دلت را ز کژی بشوید همی

79. که هر شاه کو را ستایش بود

80. همه کارش اندر فزایش بود

81. نکوهیده باشد جفا پیشه مرد

82. به گرد در آزداران مگرد

83. بدان ای برادر که از شهریار

84. بجوید خردمند هرگونه کار

85. یکی آنک پیروزگر باشد اوی

86. ز دشمن نتابد گه جنگ روی

87. دگر آنک لشکر بدارد به داد

88. بداند فزونی مرد نژاد

89. کسی کز در پادشاهی بود

90. نخواهد که مهتر سپاهی بود

91. چهارم که با زیردستان خویش

92. همان باگهر در پرستان خویش

93. ندارد در گنج را بسته سخت

94. همی بارد از شاخ بار درخت

95. بباید در پادشاهی سپاه

96. سپاهی در گنج دارد نگاه

97. اگر گنجت آباد داری به داد

98. تو از گنج شاد و سپاه از تو شاد

99. سلیحت در آرایش خویش دار

100. سزد کت شب تیره آید به کار

101. بس ایمن مشو بر نگهدار خویش

102. چو ایمن شدی راست کن کار خویش

103. سرانجام مرگ آیدت بی‌گمان

104. اگر تیره‌ای گر چراغ جهان

105. برادر چو بشنید چندی گریست

106. چو اندرز بنوشت سالی بزیست

107. برفت و بماند این سخن یادگار

108. تو اندر جهان تخم زفتی مکار

109. که هم یک زمان روز تو بگذرد

110. چنین برده رنج تو دشمن خورد

111. چو آدینه هر مزد بهمن بود

112. برین کار فرخ نشیمن بود

113. می لعل پیش آور ای هاشمی

114. ز خمی که هرگز نگیرد کمی

115. چو شست و سه شد سال شد گوش کر

116. ز بیشی چرا جویم آیین و فر

117. کنون داستانهای شاه اردشیر

118. بگویم ز گفتار من یادگیر

119. پادشاهی اردشیر نکوکار

120. پادشاهی اردشیر نکوکار : چو بنشست بر گاه شاه اردشیر

121. پادشاهی اردشیر نکوکار

122. چو بنشست بر گاه شاه اردشیر

123. بیاراست آن تخت شاپور پیر

124. کمر بست و ایرانیان را بخواند

125. بر پایهٔ تخت زرین نشاند

126. چنین گفت کز دور چرخ بلند

127. نخواهم که باشد کسی را گزند

128. جهان گر شود رام با کام من

129. ببینند تیزی و آرام من

130. ور ایدونک با ما نسازد جهان

131. بسازیم ما با جهان جهان

132. برادر جهان ویژه ما را سپرد

133. ازیرا که فرزند او بود خرد

134. فرستم روان ورا آفرین

135. که از بدسگالان بشست او زمین

136. چو شاپور شاپور گردد بلند

137. شود نزد او گاه و تاج ارجمند

138. سپارم بدو گاه و تاج و سپاه

139. که پیمان چنین کرد شاپور شاه

140. من این تخت را پایکار وی‌ام

141. همان از پدر یادگار وی‌ام

142. شما یکسره داد یاد آورید

143. بکوشید و آیین و داد آورید

144. چنان دان که خوردیم و بر ما گذشت

145. چو مردی همه رنج ما باد گشت

146. چو ده سال گیتی همی داشت راست

147. بخورد و ببخشید چیزی که خواست

148. نجست از کسی باژ و ساو و خراج

149. همی رایگان داشت آن گاه و تاج

150. مر او را نکوکار زان خواندند

151. که هرکس تن‌آسان ازو ماندند

152. چو شاپور گشت از در تاج و گاه

153. مر او را سپرد آن خجسته کلاه

154. نگشت آن دلاور ز پیمان خویش

155. به مردی نگه داشت سامان خویش

156. پادشاهی شاپور سوم

157. پادشاهی شاپور سوم : چو شاپور بنشست بر جای عم

158. پادشاهی شاپور سوم

159. چو شاپور بنشست بر جای عم

160. از ایران بسی شاد و بهری دژم

161. چنین گفت کای نامور بخردان

162. جهاندیده و رای‌زن موبدان

163. بدانید کان کس که گوید دروغ

164. نگیرد ازین پس بر ما فروغ

165. دروغ از بر ما نباشد ز رای

166. که از رای باشد بزرگی به جای

167. همان مر تن سفله را دوستدار

168. نیابی به باغ اندرون چون نگار

169. سری را کجا مغز باشد بسی

170. گواژه نباید زدن بر کسی

171. زبان را نگهدار باید بدن

172. نباید روان را به زهر آژدن

173. که بر انجمن مرد بسیار گوی

174. بکاهد به گفتار خود آب‌روی

175. اگر دانشی مرد راند سخن

176. تو بشنو که دانش نگردد کهن

177. دل مرد مطمع بود پر ز درد

178. به گرد طمع تا توانی مگرد

179. مکن دوستی با دروغ آزمای

180. همان نیز با مرد ناپاک‌رای

181. سرشت تن از چار گوهر بود

182. گذر زین چهارانش کمتر بود

183. اگر سفله‌گر مرد با شرم و راد

184. به آزادگی یک دل و یک نهاد

185. سیم کو میانه گزیند ز کار

186. بسند آیدش بخشش کردگار

187. چهارم که بپراگند بر گزاف

188. همی دانشی نام جوید ز لاف

189. دو گیتی بیابد دل مرد راد

190. نباشد دل سفله یک روز شاد

191. بدین گیتی او را بود نام زشت

192. بدان گیتی‌اندر نیابد بهشت

193. دو گیتی نیابد دل مرد لاف

194. که بپراگند خواسته بر گزاف

195. ستوده کسی کو میانه گزید

196. تن خویش را آفرین گسترید

197. شما را جهان‌آفرین یار باد

198. همیشه سر بخت بیدار باد

199. جهاندارمان باد فریادرس

200. که تخت بزرگی نماند به کس

201. بگفت این و از پیش برخاستند

202. ز یزدان برو آفرین خواستند

203. چو شد سالیان پنج بر چار ماه

204. بشد شاه روزی به نخچیرگاه

205. جهان شد پر از یوز و باران و سگ

206. چه پرنده و چند تازان به تگ

207. ستاره زدند از پی خوابگاه

208. چو چیزی بخورد و بیاسود شاه

209. سه جام می خسروانی بخورد

210. پراندیشه شد سر سوی خواب کرد

211. پراگنده گشتند لشکر همه

212. چو در خواب شد شهریار رمه

213. بخفت او و از دشت برخاست باد

214. که کس باد ازان سان ندارد به یاد

215. فروبرده چوب ستاره بکند

216. بزد بر سر شهریار بلند

217. جهانجوی شاپور جنگی بمرد

218. کلاه کیی دیگری را سپرد

219. میاز و مناز و متاز و مرنج

220. چه تازی به کین و چه نازی به گنج

221. که بهر تو اینست زین تیره‌گوی

222. هنر جوی و راز جهان را مجوی

223. که گر بازیابی به پیچی بدرد

224. پژوهش مکن گرد رازش مگرد

225. چنین است کردار این چرخ تیر

226. چه با مرد برنا چه با مردپیر

227. پادشاهی بهرام شاپور

228. پادشاهی بهرام شاپور : خردمند و شایسته بهرامشاه

229. پادشاهی بهرام شاپور

230. خردمند و شایسته بهرامشاه

231. همی داشت سوک پدر چندگاه

232. چو بنشست بر جایگاه مهی

233. چنین گفت بر تخت شاهنشهی

234. که هر شاه کز داد گنج آگند

235. بدانید کان گنج نپراگند

236. ز ما ایزد پاک خشنود باد

237. بداندیش را دل پر از دود باد

238. همه دانش اوراست ما بنده‌ایم

239. که کاهنده و هم فزاینده‌ایم

240. جهاندار یزدان بود داد و راست

241. که نفزود در پادشاهی نه کاست

242. کسی کو به بخشش توانا بود

243. خردمند و بیدار و دانا بود

244. نباید که بندد در گنج سخت

245. به ویژه خداوند دیهیم و تخت

246. وگر چند بخشی ز گنج سخن

247. برافشان که دانش نیاید به بن

248. ز نیک و بدیها به یزدان گرای

249. چو خواهی که نیکیت ماند به جای

250. اگر زو شناسی همه خوب و زشت

251. بیابی به پاداش خرم بهشت

252. وگر برگزینی ز گیتی هوا

253. بمانی به چنگ هوا بی‌نوا

254. چو داردت یزدان بدو دست یاز

255. بدان تا نمانی به گرم و گداز

256. چنین است امیدم به یزدان پاک

257. که چون سر بیارم بدین تیره‌خاک

258. جهاندار پیروز دارد مرا

259. همان گیتی افروز دارد مرا

260. گر اندر جهان داد بپراگنم

261. ازان به که بیداد گنج آگنم

262. که ایدر بماند همه رنج ما

263. به دشمن رسد بی‌گمان گنج ما

264. که تخت بزرگی نماند به کس

265. جهاندار باشد ترا یار بس

266. بد و نیک ماند ز ما یادگار

267. تو تخم بدی تا توانی مکار

268. چو شد سال آن پادشا بر دو هفت

269. به پالیز آن سرو یازان بخفت

270. به یک چندگه دیر بیمار بود

271. دل کهتران پر ز تیمار بود

272. نبودش پسر پنج دخترش بود

273. یکی کهتر از وی برادرش بود

274. بدو داد ناگاه گنج و سپاه

275. همان مهر شاهی و تخت و کلاه

276. جهاندار برنا ز گیتی برفت

277. برو سالیان برگذشته دو هفت

278. ایا شست و سه ساله مرد کهن

279. تو از باد تا چند رانی سخن

280. همان روز تو ناگهان بگذرد

281. در توبه بگزین و راه خرد

282. جهاندار زین پیر خشنود باد

283. خرد مایه باد و سخن سود باد

284. اگر در سخن موی کافد همی

285. به تاریکی اندر ببافد همی

286. گر او این سخن‌ها که اندرگرفت

287. به پیری سرآرد نباشد شگفت

288. به نام شهنشاه شمشیرزن

289. به بالا سرش برتر از انجمن

290. زمانه به کام شهنشاه باد

291. سر تخت او افسر ماه باد

292. کزویست کام و بدویست نام

293. ورا باد تاج کیی شادکام

294. بزرگی و دانش ورا راه باد

295. وزو دست بدخواه کوتاه باد


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
* جانب حرمت فرونگذاشتیم
شعر کامل
حافظ
* پیام من که رساند به یار مهرگسل
* که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
شعر کامل
سعدی
* شکنج زلف سیاه تو بر سمن چو خوشست
* دمیده سنبلت از برک نسترن چه خوشست
شعر کامل
خواجوی کرمانی