فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 107

1. دل که ویران اوست آباد است

2. جان چو غمناک از او بود شاد است

3. موبمو خویش را بدو بندم

4. هر که در بند اوست آزاد است

5. این سعادت بسعی می نشود

6. غم او روزی خداداد است

7. در خرابی بود عمارت دل

8. خانهٔ دل زعشق آباد است

9. عشق استاد کار خانهٔ ماست

10. کوشش از ما زعشق ارشاد است

11. هیچ کاری نمیکنیم بخود

12. همه او میکند که استاد است

13. کار کن کار و گفتگو بگذار

14. فیض بنیاد حرف برباد است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
* برگها را می کند باد خزان از هم جدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
* که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد
شعر کامل
حافظ
* تا ترکش افلاک پر از تیر شهاب است
* ما بی سر و پایان همه نارنج نشانیم
شعر کامل
صائب تبریزی