فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 225

1. ز قرب دوست چگویم که مو نمی‌گنجد

2. ز بعد خود که درو گفت‌وگو نمی‌گنجد

3. چه جای نکتهٔ باریک و حرف پنهانست

4. میان عاشق و معشوق مو نمی‌گنجد

5. بیان چه سان بتوان از جمال او حرفی

6. چه در بیان و زبان وصف او نمی‌گنجد

7. زبان بکام خموشی کشیم و دم نزنیم

8. چه جای نطق تصور درو نمی‌گنجد

9. ز بس نشست ببالای یکدگر سودا

10. بیقعهٔ سر من های و هو نمی‌گنجد

11. سبو ز دست بنه ساقیا و خم بر گیر

12. که قدر جرعهٔ ما در سبو نمی‌گنجد

13. سبو چه باشد و یا خم گلوی ماست فراخ

14. بیار بحر مگو در گلو نمی‌گنجد

15. چو در خیال در آئی همین تو باشی تو

16. که در مقام فنا ما و او نمی‌گنجد

17. چو فیض در تو فنا شد دگر چه میخواهد

18. چو جای وصل نماند آرزو نمی‌گنجد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* امروز شهر ما را صد رونق‌ست و جانست
* زیرا که شاه خوبان امروز در میانست
شعر کامل
مولوی
* آن نه شب بود در ایام لیلی هر صباح
* آسمان شب تا سحر بر حال مجنون می‌گریست
شعر کامل
هلالی جغتایی
* نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن
* گرد عصیان بهر گندم بر رخ آدم نشست
شعر کامل
صائب تبریزی