فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 263

1. آمد شبی خیالش در صدر سینه جا کرد

2. در مسجد خرابی بتخانه‌ای بنا کرد

3. از دل ببرد صبر و از جان گرفت آرام

4. از سر ربود هوش و در سینه کارها کرد

5. حرفی ز عشقم آموخت ز آن آتشی بر افروخت

6. کز پای تا سرم سوخت بس شور و فتنها کرد

7. هم زهد کرد غارت هم رندی و بصارت

8. با دین و دل چها کرد با خشک و تر چها کرد

9. گفتی ترحمی کن بر جان ناتوانم

10. گفتا که عشق هرگز بخشید یارها کرد

11. من شیر مست عشق در بیشهٔ فتاده

12. کی تر ز خشک یا تریا هرّ زبّر جدا کرد

13. با آن عصای موسیم آن دم که اژدها شد

14. فرعون و قصر او را یک لحظه ز ابتدا کرد

15. طوفان نوح دیدی چون شست نقش کفار

16. زان آب عشق بگذشت اغیار را فنا کرد

17. فیض ار تو مرد عشقی از دل بر آرهوئی

18. هوئی که چون بر آری جانرا توان فدا کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای آنکه ز کفر دین تو بیرون آری
* وز کوه و کمر نگین تو بیرون آری
شعر کامل
عطار
* دوش در مجلس ما بود زروی دلبر
* طبقی پر زگل وپسته وبادام وشکر
شعر کامل
سیف فرغانی
* صفای باده روشن ز جوش سینه اوست
* تو چاره ساز خودی آسمان چه خواهد کرد؟
شعر کامل
رهی معیری