فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 268

1. تا مرا عشق تو با دیوانگان زنجیر کرد

2. فارغم از خدمت استاد و جور پیر کرد

3. آب حیوان در لب لعل تو و ما خشک لب

4. حسرت آن لب مرا از جان شیرین سیر کرد

5. روز اول بر وصالت دل نمی‌بایست بست

6. کار چون از دست رفت کی میتوان تدبیر کرد

7. من ندانستم که خونریز است عشقت های های

8. بهر قتل من قضا دیدی چها تدبیر کرد

9. عاقبت صبح وصال دوست رو خواهد نمود

10. گرچه این شام فراق او مرا دلگیر کرد

11. دو بدم آید نسیمی آورد بوئی ز دوست

12. اهل دلرا، اهل دل اینرا چنین تقریر کرد

13. یک نشانهای وصالش میرسد هر دم بدل

14. این نشانها پای دل در حلقهٔ زنجیر کرد

15. روز وصل او نیابم جز بآه نیم شب

16. عاشقانرا رهنمائی نالهٔ شبگیر کرد

17. گفت هان رو می‌نمایم جان فشان ای فیض نیز

18. زین بشارت جان فشاندم من ولی او دیر کرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتی، ار من بروم هیچ مرا یاد کنی
* این حکایت به کسی گوی که جان خواهد داشت
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* خرمن بباد بر دهی از بهر گندمی
* وینم عجب که روضهٔ رضوان طلب کنی
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی
* ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم
شعر کامل
حافظ