فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 641

1. میل صحرا گر کنی من سینه را صحرا کنم

2. میل دریا گر کنی من دیده را دریا کنم

3. گر تو خواهی عالمی ویران کنی در یکنفس

4. من بمژگان راه سیل از دیده خود وا کنم

5. گر هوای لاله و گل داری از خون جگر

6. بادها در چشم دارم داغها پیدا کنم

7. شد خیالی این تن من گر چراغی بایدت

8. من درین فانوس شمع از نور جان برپا کنم

9. برق و رعدی گر هوس داری نفس را دم دهم

10. بند از پای فغان و ناله دل وا کنم

11. هرچه خواهی میتوانم خویش را گر آنچنان

12. جای آن دارد گرت یکذره در دل جا کنم

13. آتش از سوز درون خود بر آرم چون چنار

14. شعلهٔ گردم چو یاد آن رخ حمرا کنم

15. گر دلت خواهد که گردد آشکارا شرک من

16. خرقه از سر برکشم زنار را رسوا کنم

17. گر ز سوز فیض می‌خواهی که باشی باخبر

18. آتش پنهان دل را در نفس پیدا کنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خویش من آنست که از عشق زاد
* خوشتر از این خویش و تباریم نیست
شعر کامل
مولوی
* گر خبر داری زحی لایموت
* بر دهان خود بنه مهر سکوت
شعر کامل
عطار
* گر به ظاهر چون شراب کهنه افتادم زجوش
* دربهارفکر،جوش ارغوان دارم هنوز
شعر کامل
صائب تبریزی