فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 698

1. ای خدا عشقی که دل بر آتشش بریان کنیم

2. ماه سیمائی که جان از مهر او تابان کنیم

3. روح بخشی کو دهد هر دم حیاه تازهٔ

4. دم بدم جان بخشد و ما در رهش قربان کنیم

5. لاله رخساری که دل خون گردد از سودای او

6. عکس گلزار عذارش داغهای جان کنیم

7. ساغر چشمی که ساقی باشد آنرا غمزهٔ

8. چون بگرداند خرد بر دور او گردان کنیم

9. گر شود مهمان ما آن مایهٔ درمان ما

10. سر بپایش افکنیم او را بجان مهمان کنیم

11. این سر خالی نباشد گر سزای پای او

12. از تنش دور افکنیم از نو سری سامان کنیم

13. خار خشک زهد دلرا رنجه دارد عیش کو

14. تا بآب دیدگان این خار را بستان کنیم

15. تا یکی افسردگیها آتشین روئی کجاست

16. تا بآب و تاب او دلرا بهارستان کنیم

17. درد بی‌دردی ز ما خواهد بر آوردن دمار

18. درد عشقی تا بدرد این درد را درمان کنیم

19. کارها در دست ما چون نیست باید ساختن

20. آنچه شاید کی توانیم آنچه آید آن کنیم

21. با قضا هر کو ستیزد کار او مشکل شود

22. ما قضا را تن دهیم و کار را آسان کنیم

23. فیض صبری بایدت تا دردها درمان شود

24. بیهده تا چند گوئی این کنیم و آن کنیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دیدن روی تو ظلم است و ندیدن کردن مشکل است
* چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* به چشم زنده دلان خوشترست خلوت گور
* زخانه ای که در او میهمان نمی باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* ز ترک تنگ چشمی مردمی صائب طمع دارم
* که تلخ افتاده چون بادام کوهی دیده تنگش
شعر کامل
صائب تبریزی