فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 706

1. در ره دانش بفکر تا بتوان گام زن

2. تا که بجنبد بجنب ورنه بجنبان بفن

3. دست ز فکرت مدار تا که بحیرت رسی

4. دست طلب بعد از آن در کمر ذکر زن

5. ذکر چو بر دل زند و اله و مذکور شو

6. چشم و دل و گوش و هوش جمله بدانسو فکن

7. میبردت فکر و ذکر در ره عرفان و انس

8. تا که بمحنت کشد کار دل و جان و تن

9. چون بمحبت رسی جذبه رسد زانطرف

10. تا کشدت سوی خود تارهی از خویشتن

11. باز ندانم چها از پس آن رو دهد

12. گم شودت جان و تن وارهی از ما و من

13. چونکه گرفتی قرار در کنف لطف یار

14. گویدت ای پیک من رو سوی دارامحن

15. باز فرستد ترا جانب دار العنا

16. تا بتو گردد جدا راهبر از راهزن

17. لطف پیاپی ز یار می‌نگذارد قرار

18. در کف او اختیار جلّ و عزّ ذوالمنن

19. تا کی از اقوال فیض دعوی دانش کنی

20. در ره احوال نیز یکدوسه گاهی بزن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گه میان چشم نیلوفر زبانه بر زند
* گاه دودش گرد او چون برگ نیلوفر شود
شعر کامل
فرخی سیستانی
* نبینی که در گرمی آفتاب
* حرامست برزیره جز زیره آب
شعر کامل
نظامی
* خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
* دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا
شعر کامل
مولوی