فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 715

1. تنم از خاک شد پیدا شود در خاک هم پنهان

2. ز جان تن بروید جان بماند شاد جاویدان

3. بجز عشقم که سازد پاک ازین خاک کدورت ناک

4. بیا تا ماهی گردم درین دریای بی پایان

5. ببندم خویش را بر عشق و بندد خویش را بر من

6. ندارم دستش از دامن ندارد دستم از دامان

7. من و این عشق پر آشوب عشق و این سر پر شور

8. نهم سر بر سر این کار تا از تن برآید جان

9. بمانم نقش عاشق را پس آنگه بگذرم از عشق

10. بجز معشوق یکتائی نه این ماند مرا نه آن

11. شوم محو جمال او بسان ذره در خورشید

12. شوم گم در خیال او بسان قطره در عمان

13. چو در حبس خودی ماندی برون‌آ فیض زین زندان

14. که تا دل وارهد از غم رود جان جانب جانان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
* ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
شعر کامل
حافظ
* زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
* هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
شعر کامل
مولوی
* ضعف دل دارم مسیح از نبض من بردار دست
* هست در سیب زنخدان بتان بهبود من
شعر کامل
صائب تبریزی