فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 730

1. با دل من جلو گلزار میگوید سخن

2. صد زبان بگشوده از یک یار میگوید سخن

3. بنگرید ای عاشقان بوی من و رنگ مرا

4. بو ز زلف و رنگ از رخسار میگوید سخن

5. گل گشوده دفتری تا بنگرد اوراق را

6. عندلیب از بر ز وصف یار میگوید سخن

7. از مقام وصف لطفش گل حکایت می‌کند

8. در بیان شرح قهرش خار میگوید سخن

9. چشم بیمارش چه گردد جلوه‌گر در بوستان

10. در ثنایش نرگس بیمار میگوید سخن

11. میوه میگوید ثنای او بطعم و رنگ و بو

12. با زبان برگها اشجار میگوید سخن

13. رو بدست آور ز غیب معرفت گوشی دگر

14. تا بدانی هم نه و هم چار میگوید سخن

15. معدن و نامی و حیوان انسی و جن و ملک

16. با زبانی هر یکی زان یار میگوید سخن

17. آن یکی در عالم ظاهر از حق میزند

18. و آن یکی در باطن از اسرار میگوید سخن

19. کشف اسرار حقایق را بقدر فهم خود

20. هرکسی در پرده اشعار می‌گوید سخن

21. گاه مولانا و گه عطار و گاهی مغربی

22. گه ز شوقش قاسم انوار می‌گوید سخن

23. من که باشم تا زنم دم از ثنای کردگار

24. در ثنایش احمد مختار می‌گوید سخن

25. گفت لا احصی محمّد کیست دیگر دم زند

26. لیک قدر خویش هر هشیار می‌گوید سخن

27. هر که مستولی شود بر جان او عشق کسی

28. بیخود انه با در و دیوار می‌گوید سخن

29. گر سخن بسیار گوید فیضمعذورش بدار

30. هر که او دلتنگ بسیار میگوید سخن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید
* گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
شعر کامل
حافظ
* شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
* مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگر از هیت شیرین تو می‌رفت حدیثی
* نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به غلامی
شعر کامل
سعدی