فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 830

1. بر آن رخسار تا آن طره طرار افتاده

2. دو عالم را دل از کف رفته دست از کار افتاده

3. ز لطف بیدریغ خود مرا روزی کن آندولت

4. که بینم چشم خونبارم بر آن رخسار افتاده

5. روان خواهد روان گردد باستقلاب دیدارت

6. کرامت کن که کار جان بیک دیدار افتاده

7. بود روزی که بیند چشم خونبار من آن رخسار

8. دو کون از دیدهٔ حق بین من یکبار افتاده

9. روا گرچه نمیدارد دلی کز عشق رنجور است

10. دل خامم پی درمان درین بازار افتاده

11. از آن درمان که میگویند عاشق را نمی‌باشد

12. دلم بو برده در دکان هر عطار افتاده

13. ندارد گرچه پروای دل زار گرفتاران

14. بامیدی دلم دنبال آن دلدار افتاده

15. نه من تنها فتادم بی سر و پا در ره عشقش

16. در این ره همچون من بی پا و سر بسیار افتاده

17. گروهی بی‌دل ودین مست و بیخود گشته از جامی

18. گروهی بی سر و پا در رهت خمار افتاده

19. گروهی مست و لایعقل ز کف داده زمام دل

20. گروهی با کمال معرفت هشیار افتاده

21. گروهی در درون جبه و دستار میرقصند

22. گروهی را ز مستی جبه و دستار افتاده

23. گروهی در طریق معرفت گم کرده عارف را

24. گروهی قیل و قال آورده در گفتار افتاده

25. گروهی همچو من گاهی سخن گو گشته از هرجا

26. گهی با خویشتن در حایش و پیکار افتاده

27. بزن در دامن مردی که کار افتاده باشد دست

28. تو چون خود نیستی ای فیض مرد کار افتاده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
* کاین طفل یک شبه ره یک ساله می‌رود
شعر کامل
حافظ
* ز فکر خنجر مژگان او بیرون نمی آیم
* اگر در سایه بیدم به زیر تیغ جا دارم
شعر کامل
صائب تبریزی
* دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
* کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
شعر کامل
حافظ